دلم تنگ خواهد شد برای خانه یی دنج که با تو هرگز نساخته ام !
برای تمام سفرهای دورِدور از همهمه ی شهر که با تو هرگز نرفته ام !
برای تمام عکس هایی پرغرور که دوشادوش تو در یک قاب نایستاده ام !
دلم تنگ خواهد شد
برای تمام کافه هایی که
چای خوردن ما را در یک میز با هم ندیده اند!
برای تمام آوازهایی که همصدا با تو نخواندهام
و یا برای تانگویی عاشقانه که پابه پای تو هرگز نرقصیده ام !
دلم تنگ خواهد شد برای روزهایی طلایی که
به تماشای غروب آفتاب در کنارتو ننشسته ام
یا شب هایی پر از سکوت شهر
که در زیر نور ماه دست در دست تو قدم نزده ام !
دلم تنگ خواهد شد
برای تمام لباس هایی که
بر تن تو ندیده ام یا آن لباسهایی که برتن خواهم کرد اما
شوق چشمان تو را در آن هرگز ندیده ام !
دلم تنگ خواهد شد برای عطرهایی که
از تن تو نشنیده ام یا برای عطر تمام آن گل های رز سرخ
که من چشم در چشمان تو به دستانت نسپرده ام !
دلم تنگ خواهدشدبرای تمام پل هایی که
سایه سار تو از آن گذر نکرده ام و یا آن قفلِ عهد که
بر پلِ عشاق این شهر برای ابدی ماندن نام ِ ما نبسته ام !
دلم تنگ خواهد شد برای تمام بهارهای پرنور که
با تو شکوفه هایش را ندیده ام یا تابستانها ی که می آیند اما
با تو میوه یی جانانه در سایه خنده هایت نچیده ام!
دلم تنگ خواهد شد برای برگ های هزار رنگ عروس پائیز
که من با تو ندیده ام یا برای زمستانهای سفید پوش که
همگام با تو رد پایی از عشق برخاطر آن نساخته ام !
دلم تنگ خواهد شد برای تو ، برای خودم ،
برای ”ما ”که هرگز نساخته ام !!
مجتبی_دادوند
#مجموعه_نامه_هایی_به _جانان_دل_من