صدای اذان که می آید ،
می ترسم و دلهره امانم نمی دهد،
غمگین میشوم ،
ساکت میشوم ،
سالها باورم رو در روی من آشوب ها به پا می کند،
گویی می خوانند تا که
آخرين بازمانده های خدا را هم
از جانم جدا کنند!
اینجا اذان می خوانند
برای فصل ، نه برای وصل
برای مرگ ، نه برای زندگی….
مجتبی_دادوند
۱۷ دیماه ۱۴۰۱