خانه های دل

من در تمامِ خانه هایِ دلم
شمعدانی های قرمز کاشته بودم ،
آستان ِ تمام ِ کوچه ها را ،
برای آمدن های دوباره و دوباره یِ تو
چراغانی کرده بودم ،
تا که تو بیایی و
از تمام ِ راههای بی سامانِ این شهر ِ رسوا،
تنها و تنها به قرارِ دلِ من برسی و
بمانی و بمانی و بمانی !
چه می دانستم که توِ بی دل
بی خبر،
بی هوا ، پُرجفا
بی نگاه به لرزش ِ چشمان و صدای من،
عزم ِ سفر به دیار دیگه یی را داری !!؟؟

مجتبی_دادوند
هفتم /مهرماه / نود و نه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *