گذر میکنم و میروم من از این شهر
اینجا هرگز دستی برای نوازش به سوی تو نمی آید!
صدای پای مردمان را می شنوی اما, کسی برای همرَهی با تو نمی آید !
گذر میکنم و میروم من از این شهر،
هزار افسوس که نگاه ِ مردمان ِ این شهر
از دلی ِ رحمان نمی آید !
صدایت می کنند اینجا اما, کسی برای همدلی با تو نمی آید!
گذر میکنم و میروم من از این شهر اما
به دیدار ِ مردمان ِ آن هرگز نمی آیم !