قسم

جانانِ دلِ من، شب است و دوباره هزاران گام به خانه ی تو نرسیده مرا به صُلابه ها ی درد میکشانند ، چون هزاران بوسه ی پژمرده شده برجای جای لبم ، که به پاییزِ خود رسیده اند و کوچ ِ بهاران را به نظاره می نشینند ، چون آن بی‌نهایت اشکهای فرو خورده در […]