آمدی جانم به قربانت

” در جواب جناب شهریار که برای خانم ثریا سروده اند “ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگ‌دل این زودتر می‌خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام […]

دیکتاتور های ترس

پروانه , پرنده , مزرعه همگی پژمرده اند. آیندگان ِ دیروز این وطن , امروز همه آواره اند! میدهند تاوان ِتلخ ِ قامت ِ علف های هرز، میدهند تاوان ِتاراجِ دیکتاتور های ترس در پس رژه ی مترسکهای کُت پوش ِ کاه پرست کرکس های زمان می کنند هر لحظه ،جان ها را هرس! هان […]