رهگذر
یکروز دِگرگذشت ومن هنوزم, همان پریشان مسافرم چند شبِ دگر بایدسحر شود تاکه رِسَم به خاموش خانه ام هر ثانیه که در این بیگانه سرا میگذرد بر جان و دلم بر هر آیه و آینه اش میخوانم که من اینجا نهایت، یک رهگذرم ایکاش که مرا در آغوش گیرد این سحر ، آن یگانه منتظرم […]