پروانه , پرنده , مزرعه همگی پژمرده اند.
آیندگان ِ دیروز این وطن , امروز همه آواره اند!
میدهند تاوان ِتلخ ِ قامت ِ علف های هرز،
میدهند تاوان ِتاراجِ دیکتاتور های ترس
در پس رژه ی مترسکهای کُت پوش ِ کاه پرست
کرکس های زمان می کنند هر لحظه ،جان ها را هرس!
هان خدایا !تو چه خبر داری از حال ِ ما؟!
از دل ِ سرشار از خون ِ ما؟
چه میماند بجا در این وطن ؟!
جزء مرگ ، هجرت و ستم!
می ماند به جای
گورها ی دست جمعی از سربازان ِوطن
تابوت های پُر ز غیرت های جوان
زندگانی با هویت های زبون
زخم هایی پرُ زِ چِرک از شرارت ِ زمان !
هان تو کُجایی، می بینی ؟
هنوز هم با هزاران نام از خدا، مانده یی بر صدرِ جهان ؟
نه خدایا !
یحتمل تو هم رفته یی از بین ما ،
اگر نه ، با حضور تو کی بود این احوالِ ما !!
.
مجتبی_دادوند
۱۹ اکتبر ۲۰۲۳
آلمان