پاره ی تن

نوازشت کردم ،
عطر ِدستهایت پاره یی از تَن من شد
تنها ،یگانه بوسه یی از تو سهم ِ من بود ،
نَفَسَت جُزیی ز جان من شد
حالا توخود بگو با من
چگونه ازتو جدایی توانم من ،
جز این است که تمام جانِ مرا با خود بُرده باشی؟

مجتبی_دادوند
تیرماه ۱۴۰۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *