تاوان گناه

چه زَجری میکشد روح من در این تن
دلش فَرسنگ‌ها دورتر زنجیر شده است !
چشمهایش دور دست ها را بی تابی میکند !
زبانش سنگین‌ و ساکت ، درمانده رازی است
اما در سر مُدام با کسی حرف میزند !
تو بگو با من ،
این همه پراکندگیِ من
از عشقِ توست یا تاوان ِ گناهِ من ؟؟!

مجتبی_دادوند
اردیبهشت ماه ۱۴۰۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *